During the week

ساخت وبلاگ
یکی از دردسرهای مبصر بودن، بخش جمع‌آوری پوله. پول واسه کتاب، پول واسه جزوه، پول واسه نقشه، پول واسه ماژیک و خلاصه جمع‌کردن پول‌هایی که باید جمع بشه!
تا الان پراکنده یادداشت می‌کردم که کی کدوم رو داده و اینا و بعدش با بدبختی و حواس‌پرتی جمع‌وجور می‌شد اما امروز یه دفترچه مخصوص این کارای مسخره‌ی دانش‌آموزی و مبصری ورداشتم که حساب کار دستم باشه :))) یهو دیدی همین دفترچه خاطره شد...
During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 175 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

هر وقت کسی بهم می‌گه "درس بخون" یا "درس نداری؟" تقریباً کنترلمو از دست می‌دم و اعصابم تا ساعت‌ها بهم می‌ریزه. معمولاً هم اون فرد وقتی این جمله رو می‌گه که دقیقاً در ذهنم تصمیم به درس خوندن گرفتم! 

گاهی هم پیش میاد که دارم از تلگرام فایل درسی برای کسی می‌فرستم و بهم می‌گن درس بخون.

در این وضعیت کاملاً خشمم ظاهر می‌شه و میلم به درس به سمت عدد صفر می‌ره.

الان تو همین وضعیت دوم هستم و دو تا درس باید بخونم.

During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 174 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

سال هشتم قلم‌چی شرکت کرده بودم. یه شب رفتیم که کتاب‌های خودآموزی و برنامه‌ریزی رو بگیریم و من بعد از دیدن کتاب خودآموزیش فوق‌العاده ذوق زده شده بودم. سفیدِ سفید بود. توضیحاتش رو خوندم و ذوق‌زده‌تر شده بودم. اون سال دل به درس و قلم‌چی ندادم و کتابها رو زیاد تکمیل نکردم مگر گاهی بخاطر پشتیبانم ولی الان یه مدت کوتاهی هست که دوباره از سر گرفتم. کتاب خودآموزیِ قلم‌چی به غیر از مقدمه و نکات اولیه چیزی درش ننوشته. سفیده. خودت باید تکمیلش کنی. باید از آزمون‌هات و تست‌های کتابهای کمکی‌ت یادبگیری. از اشتباهات خودتت نکته در بیاری و پیشرفت کنی. اون سال دل به درس نداده بودم اما یه نکته‌ای رو از اون کتاب به خاطر سپرده بودم و اون هم نوشتن وضعیتم نسبت به تست‌ها سر آزمون بود. از همون موقع کنار هر تستی که شک دارم یا حتی در آزمون‌های تشریحی مدرسه، کنار اون سوال یه خط تیره می‌کشم. گاهی "شک کم" و "شک بالا" و "اصلا بلد نیستم" و "دقیق‌" (یعنی اگه متن کتابو دقیق می‌خوندم می‌شد به تست جواب داد) هم کنار تست می‌نویسم. برای بررسی آزمون اونا رو نگاه می‌کنم و کمک‌کارم می‌شن. همونطور که گفتم چندوقته باز از اون کتاب و ایده‌ش استفاده می‌کنم. خود کتاب رو برای درس ریاضی انتخاب کردم و یه سررسید رو به عنوان کتابِ خودآموزِ دروس علوم و فنون ادبی و ادبیات که به هم نزدیک هستن برگزیدم. در کتاب خودآموزی، شما باید همه‌ی ت During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

دبیر منطق که قرار بود از ما امتحان بگیره، نیومد و همیار معلم‌ درس منطق برگه‌ها رو پخش کرد. خودش سر جایِ معلم نشست و امتحان‌شو می‌داد. اول امتحان همه‌چیز عادی بود ولی کم کم صدای پچ پچ و حرکت دست و دهن نمایان شد. سرم رو به سمت چپ برگردوندم و به سین که در حال تقلب بود نگاهی کردم. با یه لبخند گشاد و پهنی که انگار از سر شرم باز شده بودن نگاهم کرد و ادامه داد. یه چندباری هم در کنار نگاهم، به صورت شفاهی تذکر دادم! و حتی دوبار از همیار معلم خواستم که برگه‌ها رو زودتر بگیره. دست آخر بعد از تحمل خیلی از صحنه‌ها، اولین نفر خودم برگه رو دادم چون می‌دونم وقتی کسی برگه‌شو می‌ده، کم کم احساس جمع شدن برگه‌ها منتقل می‌شه.گاهی سرم رو به سمت راست برمی‌گردوندم و سین2 که داشت با یکی از اون سمت کلاس درباره‌ی سوال نظر رد و بدل می‌کرد، ازون لبخندها میزد و یه جور مظلومی می‌گفت اینورو نگاه نکن! انگار وقتی نگاهش میکردم نمی‌تونست به کارش ادامه بده. زنگ قبلِ همین امتحان، دینی داشتیم. نمی‌دونم چی‌شد که بحث "تعهد داشتن" پیش اومد و دبیرمون گفت اگه هر کسی سر جای خودش تعهد داشته باشه، اتفاقات بهتری می‌افته. گفت یه نمونه‌ی بارزش عدم تعهد داشتن اون افرادی هست که در مقابل ساخت بیمارستانی که بعد از یه زلزله‌ ریخت و خراب شد مسئول بودن. اما از اون‌جایی که بی‌تعهدی کردن، همچین چیزی پیش اومد. هر دکتر و معلم و مهندس و ... ب During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

راننده‌تاکسی‌های تقریبا زیادی دیدم فکر کنم. هر کدومشون یه جورین اما فقط بعضیاشون در ذهنمون می‌مونن. دلایل مختلفی می‌تونه داشته باشه: خوش‌اخلاقیشون، بدخلاقیشون، اخلاق عجیبشون! امروز برای چندمین بار سوار ماشین یکی از این عجیب‌وغریب‌ها شدم. نه اینکه یه خصیصه خیلی شگفت‌انگیز داشته باشه ولی تاحالا اینطور رفتار رو ندیده بودم در راننده‌تاکسی‌ها.  ادامه مطلب During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 182 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

زلزله اومدن موقع خواب واقعا ظلمه!  اگه کسی بیدارم نمی‌کرد به احتمال زیاد اصن متوجه لرزش‌هاش نمی‌شدم. مصداق اون ضرب المثل که مادر در وصفم میگه رو کاملا حس کردم:)) : دنیا رو آب ببره، فاطمه رو خواب می‌بره! حالا هم زلزله اومد و من خواب بودم. برادر و مادرم خیلی سریع منو بیدار کردن و من در حالیکه هنوز نیمه هشیار بودم، به سمت پله‌ها کشیده ‌می‌شدم. رفتیم تو حیاطمون و یه پنج دقیقه‌ای موندیم که خیلی سرد بود! برادرم گفت ما فقط 5 دقیقه اینجاییم، اون بدبختا دو هفته‌س تو چادرن. آخرشم بعد از ابراز تاسف و پس از اینکه کاملا لود شدم، بازم اومدیم بالا و اینبار لباس خوب پوشیدیم و منتظریم که در حمله‌ی بعدی اوکی باشیم :)) During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 186 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

زندگی سراسر رنج است. اولین قانون در آیین بودیسم که مرا مجذوب خودش کرد. همیشه تاییدش می‌کردم و به‌ طور پی‌در‌پی هر جایی که مطلبی مربوط به آن میدیدم، ذوق میکردم و با دقت آن را میخواندم. بارها شده در حرفها و نوشته هایم از همین آموزه بهره ببرم. رنج در خواسته ها و آرزوهای ما ریشه دارد. همه می گویند که آدمی بی نهایت طلب است اما در واقع این را پس از گذشت زمانی طولانی میفهمند. حتی اگر از پیش هم به آنها بگویید که فلان جور است، باز باید آن بچشند تا متوجه شوند. مثلا خودم! امروز به یکی از خواسته هایم رسیدم. گمان میبردم که بعد از رسیدن به این خواسته احتمالا احساس اعتماد به نفسی بسیار و اراده ای محکم پیدا میکنم که راه را برای انجام سایر کارهایم هموار میسازد. اما در واقع اینطور نبود! رسیدن به یکی از خواسته هایم نتوانست حس پیروزی و تمام و کمال بودن و یا حتی اینکه بخش مهمی از مشکلاتم برطرف شده را به من انتقال دهد؛ درست برعکس آنچه می اندیشیدم... قبلا هم همینطور شده بود. به یکی از سوالهای سلف-کوچینگ علی سخاوتی (اگر فقط یک چیز باشد که بخواهید آن را تغییر بدهید، چیست؟) جواب دادم. نمیگویم کاملا اما براثر برخی اتفاقات و تلاش خودم تا حد بسیار زیادی –مثلا 65 تا 79 درصد- به آنچه که میخواستم رسیدم. اوایل واقعا آن احساس سرشاری را لمس میکردم اما پس از مدتی تقریبا همه چیز همانطور شد که قبلا بود. During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

حالم اصلا خوب نیست.

تو دلم رخت می‌شورن.


During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 169 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

امروز دومین امتحان ترم اول هم برگزار شد و خوب بود. آخرین امتحانمون بیست‌وهشتم همین ماهه. امتحاناتمون باید تا بیست‌وهفتم تموم بشه اما چون واسه منطق خیلی کم وقت گذاشتن، یه روز عقب انداختیم که حداقل بتونیم یه روز کامل رو واسه منطق داشته باشیم! در کنار این برنامه‌ای که واسه بعضی دروس "فشرده" محسوب می‌شه، المپیاد ادبیات هم کلاساش برگزار شده. خیلی وقت بود که به المپیاد ادبیات فکر می‌کردم. تنها چیزی راه نظرم رو بهش بستم، مقام‌آوریه! آخرین اولویتم هم هست. المپیاد ادبیات شرکت کردم چون شنیدم (وحتی خوندم تو بعضی وبلاگ‌ها) که با تو المپیاد آثاری رو می‌خونی که تو مدرسه باهات کار نمی‌کنن. از طرفی آثار ادبی هیچ‌وقت بی‌ثمره نیستن... طرف بیست سال قبل یه کتابی خونده و هنوزم که هنوزه افکارش بخاطر اون کتاب یا یه سری مجموعه کتاب‌ها قوت گرفته. از این نظر که "یه چیزی بهم اضافه می‌شه" هیچ شکی نداشتم و تصمیمم بر همین براساس بود. اما اول از همه، برگزاری کلاس‌ها در طول امتحانات ترم و همچنین انتظارات و توقعاتی که پس از شرکت در المپیاد دامن‌م رو می‌گیره، من رو کمی به شک انداخته بود. اما نمی‌دونم این چه حسیه، می‌گه هروقت داری شک می‌کنی و می‌ترسی، به یه پله از رشد می‌رسی. (لفظ "نمی‌دونم" کاملا بی‌معنیه اینجا، الکی دستم دوست داره تایپش کنه! من کلی مطلب درباره‌ی این چیزا خوندم، مربوط به همون خارج شدن از ناحیه‌ی را During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 156 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22

گاهی احساس می‌کنم "کار ما نیست شناسایی راز گل‌سرخ" خود حقیقته. حس میکنم که صرفا لازمه در افسون گل‌سرخ شناور باشم. یه روزایی هست که به واسطه‌ی کتاب، فیلم، انیمه یه تصویری از جهانی که همیشه بنظرم می‌رسه آرمان‌شهر انسانیه رو ببینم و بعد به واسطه‌ی همون چیزی که باهاش آشنا شدم، تصویری که داشتم خراب بشه. جهانی که بجز خوبی و صداقت و عدالت چیزی نداره. البته اینکه خوبی و صداقت و عدالت چه چیزی معنا می‌شن و در چه قالبی اندازه‌گیری می‌‌شن هست که همه‌چیز رو خراب می‌کنه. تو آرمان‌شهر قصه‌ها همیشه آدمایی هستن که در ابعاد اون قالب‌های اندازه‌گیری شده نمی‌گنجن. استعدادهاشون در پرتو این  قالب‌ها نمایان نمی‌شه و برهمین اساس عدالت آرمان‌شهر براشون رنگ می‌بازه. کسایی که دوست دارن کارهای معمولی رو به روش‌های معمولی انجام بدن و هزاران موردی که باعث می‌شه اون آرمان‌شهر یه آرمان‌شهر نباشه... اما اینجا من، یه آدم معمولی، مثل خیلی از آدمای معمولیِ دیگه هر روز به یه آرمان‌شهر فکر می‌کنم. هر روز به یه چیزی که قراره بیاد و بدی‌ها رو ببره و حالمو خوب کنه. البته چیزی که اغلب اوقات حس می‌کنم اینه که دنبال یه حال‌خوب‌کن ویژه‌ای می‌گردم. یه چیزی که یه اشتباقِ وصف‌ناپذیرِ عجیب الخلقه‌ای رو درونم به راه بندازه و من رو از چیزی که هستم تمیز بده. از طرفی این رو در بقیه هم می‌بینم که دنبال یه حال‌خوب‌کن برای نابود کردن رخ During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 5:22